انقلاب مصر به صورت زنجیره ای در سایر کشورهای اسلامی


سردار سلامی:

انقلاب مصر به صورت زنجیره ای در سایر کشورهای اسلامی در حال شکل گیری است
سپاه نیوز: جانشین فرمانده کل سپاه گفت: مدل انقلاب اسلامی ایران در مصر در حال تکرار است و در سایر کشورهای اسلامی دیگر هم این اتفاق به صورت یک زنجیره در حال شکل گیری است.
به گزارش سپاه نیوز به نقل از فارس؛ سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه با اشاره به اعتراضات مردم مصر و تونس در مقابل حکومت‌هایشان، اظهار داشت: عاقبت نظام‌های سلطه‌ که وابسته به بیگانگان هستند و یک جریان دیکتاتوری را در کشورشان به راه می‌اندازند، همین است.

وی افزود: این یک تکثیری است از انقلاب اسلامی که در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام اتفاق افتاده است و این الهام به مردم مصر هم رسیده است و آنها الان تحت یک قیام مشابه انقلاب اسلامی در 32 سال پیش قرار دارند که نظام شاهنشاهی را ساقط کردند و تقریبا همان مدل در حال تکرار است، همین طور در سایر کشورهای اسلامی دیگر هم این اتفاق به صورت یک زنجیره در حال شکل‌گیری است.

جانشین فرمانده کل سپاه با اشاره به موقعیت کشور مصر تاکید کرد: نکته مهم این است که مصر قلب دنیای عرب است و در حقیقت قلب تغییر نامیده می‌شود و هرگونه تغییر سیاسی و انقلاب سیاسی اجتماعی در مصر می‌تواند عینا در بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر تکرار شود.

سردار سلامی در ادامه تصریح کرد: مصر تکیه‌گاه ژئوپولیتیک رژیم صهیونیستی و همین طور نقطه اتکا ژئواستراتژیک آمریکا در سیاست‌های آفریقایی، خاورمیانه‌ای و جهانی اسلامی‌اش است و این اعتراضات یک زنگ خطر بسیار بزرگ برای آمریکا و رژیم صهیونیستی است و باید بدانند دیگر داستان آن استعمارگری‌ها و تسلطی که به منطقه خاورمیانه و جهان اسلام داشته‌اند به غروب خود نزدیک می‌شود و باید با واقعیت‌های جهان اسلام و دنیای عرب به شکل دیگری کنار بیایند و نقش ملت‌ها را در تعیین سرنوشت خودشان بپذیرند و خاورمیانه جدید با هویت اسلامی با شیوع و تسری این انقلاب‌ها در بلاد اسلامی و عربی‌ در حال شکل‌گیری است.

جانشین فرمانده کل سپاه ادامه داد: امیدواریم مردم بتوانند به حقوق حقه خودشان در این کشورها برسند و به شایستگی داشتن حاکمیت‌های ملی و اسلامی دست پیدا کنند.

وی در پایان در خصوص سرنوشت اعتراضات مردم مصر اظهار داشت: مردم کشورها آگاه شده‌اند و ظرفیت‌هایی که خودشان ایجاد کرده‌اند کاملا ظرفیت‌های قوی ونیرومندی است و قادر است که آنها را به سرنوشت خودشان برساند.

تجمع بزرگ مردم عراق در برابر پادگان فرقه ای اشرف


به دنبال بیانات مهم آقای هوشیار زیباری وزیر محترم امور خارجه عراق در خصوص اخراج فرقه رجوی از این کشور، روز جمعه 7 ژانویه 2011، هزاران تن از مردم عراق از جنوب و بغداد و استان های صلاح الدین و دیاله در ضلع های جنوبی و شرقی پادگان اشرف به حمایت از دولت عراق تجمع کرده و خواهان تعیین تکلیف حضور غیر قانونی این فرقه که مستمرا در امور داخلی عراق دخالت کرده و موجب گسترش تروریسم و دامن زدن به اختلافات قومی در این کشور گردیده است شدند.
خانواده های متحصن در برابر پادگان فرقه ای اشرف که نزدیک به یکسال است صرفا با درخواست دیدار مستقل و آزاد با عزیزان خود در شرایط فوق العاده سختی بسر میبرند نسبت به این اقدام خود جوش مردم عراق ابراز خرسندی و شادمانی نموده و مراتب تشکر خود را ابراز داشتند.
شبکه های ماهواره ای بین المللی، خبر این تجمع را بطور گسترده و مفصل پوشش دادند. همچنین تعداد زیادی از خبرنگاران از این برنامه عکس و فیلم تهیه کردند.


دورود بر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران

گوشه یی از خاطرات "علی سرخیان" عضو سابق مجاهدین خلق!

یک روز در " قرارگاه اشرف" بین افراد پچ پچ هایی بود که گویا یکی از تیم های اعزامی مجاهدین در خوزستان ( اهواز) عملیاتی انجام داده است. همه با کنجکاوی موضوع را دنبال می کردیم . در همین موقع مسئولین تشکیلات به افرادشان گفتند در سالن تجمع نمایند. دقایقی بعد یکی از فرماندهان آمد و با خوشحالی اطلاعیه ی " ستاد فرماندهی داخله" راجع به انجام عملیات موفق خمپاره اندازی " تیم عملیاتی مجاهدین" را قرائت نمود.

در ابتدا گفتند یکی از تیم های اعزامی در اهواز اداره ی اطلاعات را خمپاره باران کرده است. بعد شروع کردند به شادی و هلهله و شیرینی دادن به افراد . چند روز نگذشت که زمزمه هایی بین افراد بلند شد و از طریق یکی دو نفر از بچه هایی که مخفیانه رادیو ایران را گوش داده بودند فهمیدیم که نه " اداره اطلاعات" ، بلکه یکی از خیابان های حوالی اداره ی اطلاعات را خمپاره زده اند و چند رهگذر عادی کشته و زخمی شده اند. مجاهدین وقتی دیدند افراد اصل ماجرا را شنیده اند این بار شروع کردند به توجیه و رفع ابهام از اذهان افراد " مهوش سپهری" ( معروف به خواهر نسرین) مسئول اول تشکیلات خطاب به اعضای تشکیلات گفت :" تیم عملیاتی مجاهدین خیابان اداره اطلاعات را خمپاره زده است !"

وقتی برخی افراد سئوال کردند که رهگذران عادی چه گناهی داشته اند که کشته شوند؟! ، " مهوش سپهری" خطاب به جمع گفت:" هر کس در خیابان نزدیک اداره ی اطلاعات راه می رود به حتم اطلاعاتی است و اطلاعاتی هم باید کشته شود!"

برخی از اعضای ناراضی تشکیلات مخفیانه این موضوع را پیگیر شدند و از طریق اخبار و رسانه های داخلی ایران فهمیدند یک معلم و رهگذر عادی و کودکی همراه پدرش در آن عملیات ( خمپاره اندازی مجاهدین) کشته و زخمی شده اند. اما مجاهدین بدون این که از عمل زشت خود احساس شرم نمایند می گفتند : چون آن خیابان نزدیک اداره ی اطلاعات بوده پس رهگذران آن خیابان هم افراد اطلاعاتی بوده اند! زمانی که من از مجاهدین جدا شده ( و پس از تحمل شکنجه ها و زندان و بلایای مختلف) به ایران برگشتم، چون در اهواز زندگی می کنم کنجکاو شدم نسبت به موضوع کشته ها و زخمی های آن عملیات بیشتر آگاه شوم و موفق شدم به دیدار خانواده ی معلمی که با خمپاره ی مجاهدین کشته شده بود بروم. وقتی زن و فرزندان آن معلم بی گناه را دیدم، اول از هر چیز از خودم احساس شرم کردم که مدتی از عمرم را در چنان تشکیلاتی گذرانده ام ، بعد نسبت به ماهیت ضد بشری مجاهدین به یقین کامل رسیدم. کودکانی که پدرشان بدون هیچ جرم و گناهی تکه پاره شده بود، اینک بدون سرپرست و نان آور مانده بودند. فقط جرم پدرشان ( از نظر مجاهدین ) این بود که در خیابانی راه می رفت که " اداره اطلاعات" در حوالی آن خیابان بوده است! آیا رجوی و بردگان او که با چنین اعمال و توجیهات بی ارزش و دروغ بافی های شان اعضای خود را فریب می دهند، توان فریب مردم ایران را هم دارند؟ حکایت اعضای مجاهدین همانند همان کبکی است که سر خود را زیر برف ها می کند و چون خودش خود رانمی بیند فکر می کند که دیگران هم او را نمی بینند!

گیریم افراد اسیر در چنگال رجوی راهی به دنیا و اخبار بیرون از سازمان ندارند، اما ملت ایران را چگونه می توان فریب داد؟!

زن یونانی که اسیر شهوت صدام شد!

"پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.
او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه‌ای است که می‌توان فضای حاکم بر خاندان بعث در زمان حکومت صدام و خفقان موجود در عراق را از آن درک کرد.
مجله روسی "اوگونیوک" بخش‌های کوتاهی از این کتاب را متنتشر کرده است؛ لمپسوس در کتاب خود می‌نویسد که نخستین آشنایی وی با صدام، در سن 16سالگی اتفاق افتاده است. زمانی که صدام، تنها 30 سال سن داشت. وی می‌گوید که در آن زمان پدرش فردی متمول بوده که با سران عراق ارتباط داشته است.
خانم لمپسوس می‌گوید که از طریق یک خیاط ماهر، با صدام آشنا شد. وی معتقد است که با وجود اینکه صدام تمایلی به ازدواج با غیرمسلمانان نداشت، اما عاشق او شد اما از سوی دیگر، خانواده پریرسولا نیز با این ازدواج موافق نبوده و صدام نیز در آن زمان متأهل بوده است. با تمام این احوال صدام در دیداری به او گفته بود که همیشه با او خواهد بود و اگر بخواهد از صدام جدا شود، قطعاً او را می‌کشد.
 
http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Larg_Pic/29-9-1389/IMAGE634285171281417500.JPG
 
از نکات جالبی که وی در کتاب خود به آن اشاره می‌کند، این است که صدام حتی در زمان خواب نیز همیشه نگران و مضطرب بوده و به همین دلیل تفنگ مخصوص خود را روی سرش قرار می‌داده است، این عادتی بوده که همواره با صدام بوده و هرگز ترک نشده است.
مشکلات فوق مانع از ازدواج رسمی صدام با این زن یونانی بوده‌ اما او بر اساس خلق و خوی تمامیت خواهانه خود، همواره تلاش داشت تا هر چه را دوست دارد به دست آورد، حال به هر قیمتی که می‌خواهد باشد.
"لمپسوس" با مردی به نام "سیروب اسکندریان" ازدواج کرد که از ثروتمندان عراق بود اما ناگهان صدام در سخنانی تلویزیونی، از تغییرات جدید در عراق سخن گفت و اعلام کرد که ثروت‌های تعدادی از متمولان عراقی باید به نفع دولت صادر شود که نخستین نام لیست اعلام شده از سوی صدام، نام همسر این زن یونانی بود.
لمپسوس می‌نویسد: در این زمان به یاد سخنان صدام افتادم که می‌گفت: «من تو را هر جا که باشی دنبال می‌کنم، فکر نکن که تو را فراموش می‌کنم، تو در اختیار من هستی.»
پس از مصادره اموال این خانواده، اسکندریان بر اثر شوک روانی ناشی از این اقدام، به فردی قمارباز و شرابخوار تبدیل می‌شود اما چیزی نمی گذرد که خانه آنها نیز مصادره می‌شود. مرحله سوم ضربه به این خانواده نیز با حذف شوهر این زن انجام می‌شود، یکی از نزدیکان صدام، یک روز به منزل آنها می‌آید و به سیروب می‌گوید که باید فوری عراق را ترک کند، چرا که مردان صدام بزودی به سراغ وی خواهند آمد.
همان شب نیروهای صدام به سراغ خانه آنها آمدند و درب خانه را شکستند، اما از سیروب خبری نبود. مدتی بعد افراد رژیم بعثی آمدند و این زن یونانی را که همسر و خانواده وی را به زور از او گرفته بودند، به قصر صدام بردند.
وی می‌گوید که صدام تقریباً همه جا دستگاه‌های شنود نصب کرده بود و هرگز نمی‌شد چیزی را بر خلاف میل او مطرح کرد و برای همین، در بسیاری از اوقات، به تکلم با "زبان اشاره" پناه برده است.
دیکتاتور عراق حتی شبی که کویت را از دست او خارج کردند با لمپسوس بود. لمپسوس به بغض و گریه‌های صدام برای از دست رفتن کویت اشاره می‌‌کند و می‌گوید: در حالی که سربازان عراقی در مرزهای کویت توسط آمریکایی‌ها زنده ‌به گور می‌شدند، صدام در آن شب برای خوشگذرانی با من ترانه‌های "فرانک سیناترا" خواننده آمریکایی را پخش کرد.
 
http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Larg_Pic/29-9-1389/IMAGE634285172113605000.jpg
 
پریرسولا پس از مدتی، مشاور عُدَی، پسر صدام و مدیر کمیته المپیک عراق شد؛ او 10 سال این پست را بر عهده داشته است که در همین اثنا، صدام یک بار از وی خواست که اخبار و گزارش‌های مربوط به عدی را به سازمان جاسوسی وی اطلاع دهد.
وی مدتی بعد، با اجازه صدام، به یونان رفت و مدتی را در آنجا اقامت کرد. خود او در توصیف این مدت می‌گوید که احساس خوشبختی می‌کرده و آرزو داشته که صدام، وی را فراموش کند اما این اتفاق نیفتاد و در یکی از روزها، سفارت عراق در یونان به وی اطلاع داد که باید حداکثر تا سه روز آینده خود را به بغداد برساند.
مصیبت‌های این زن یونانی به همین جا ختم نمی‌شود؛ او دختری نوجوان داشت که در سن 16 سالگی هدف تجاوز به عنف از سوی عدی پسر بزرگ صدام واقع می‌شود. طبق معمول، پریرسولا هیچ کاری از دستش برنیامد و مدت‌ها در این زمینه سکوت کرد و تنها به دخترش که بشدت افسرده شده بود، دلداری می‌داد. او شش ماه بعد، خیلی آرام ماجرا را برای صدام توضیح می‌دهد و صدام نیز برای تنبیه عدی تنها چند ساعت بدون محاکمه و تحقیق او را زندانی می‌کند، اما همین چند ساعت کافی است تا محافظان عدی چند روز بعد این زن را به قصد کشت کتک بزنند تا دیگر جرأت نکند ماجرایی را برای صدام تعریف کند.
پریرسولا به فضای وحشتناک خاندان بعث در عراق اشاره کرده و می‌نویسد که هر روز افرادی در شرایطی مرموز جان خود را از دست می دادند. شبح خیانت در همه جا خود را نشان می‌داد تا جایی که مرگ، جزئی جدایی ناپذیر از این زندگی شده بود. این حس زمانی پریرسولا را فرا گرفت که صدام روزی به او گفت: «باید به این اوضاع پایان دهیم!» وقتی زن از چگونگی این کار پرسیده بود، صدام گفت: «نمی دانم، باید فکر کنم، اما چیزی که خوب می‌دانم این است که هیچ مردی دیگر نباید به تو نزدیک شود.» همین اشاره برای زن کافی بود که مرگ را در یک قدمی خود ببیند.
صدام در آخرین دیدارهای خود به پریرسولا گفت: « تو تغییر کرده‌ای!» اما زن که می‌خواست خود را عادی نشان دهد، این موضوع را انکار کرد ولی می‌دانست که خیلی زود باید دست به کار شود وگرنه مرگ به سراغ او خواهد آمد.
پریرسولا فردای آن روز از صدام خداحافظی کرده و به محل کار خود رفت اما این آخرین دیدار او با صدام بود. مدتی بعد پریرسولا که از عراق فرار کرده بود، با شبکه آمریکایی ای بی سی مصاحبه کرد. زن، مطمئن است که صدام، این مصاحبه را دیده است. او اکنون در سوئد زندگی می‌کند و هرگز در کتاب خود، نخواسته که خود را "معشوقه صدام" بنامد چون این اسم را توهینی به خود می‌داند.